دی جدل با معطلی کردم


که ز توحید هیچ ساز نداشت

آستین فضول می افشاند


که ز ایمان بر او طراز نداشت

آخرش هم مصاف بشکستم


که سلاحی بجز مجاز نداشت

نیک دور از خدای بود ز من


بد او جز خدای باز نداشت

بی نیازا تو نصرتم دادی


بر کسی کو به تو نیاز نداشت